وياناويانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

دختران من هدیه ای از خدا

تعطیلات

سلام به همه دوستان گل و عزيزم و همينطور سلام به دختر نازنينم که ديگه داره کم کم به يکسالگي نزديک مي شه. راستش يه خرده وقتي ياد اون روزهاي اولي که ويانا به دنيا اومده بود مي افتم احساساتي مي شم . اينکه چقدر مادر شدن شيرينه و لذت داره . اينکه ببيني کودکي که در آغوشته پاره اي از وجود خودته . از جنس خودته . خون تو در رگهاشه . خيلي دلم براي اون ساعاتي که ويانا نوزاد بود و تازه به دنيا اومده بود تنگ مي شه . از خدا مي خوام به دخترم عمر طولاني و موفقيتهاي زياد نصيب کنه و زندگي سعادتمندي داشته باشه . اين چندروزه هم به خرده به خاطر شرايطم و هم به خاطر شلوغي کار وقت نداشتم آپديت کنم . از دوستاني که سرزدند عذر مي خوام.  ديگه حالا دختر گلم خي...
17 مرداد 1392

سلام

دخترگل عسلم! اين روزها هوا خيلي گرمه و تو کوچولوي ماماني هم مثل همه از گرماي هوا معذبي. عصرها ميري مي نشيني توي حمام و منتظر مي موني که من بيام و برات وان رو پر از آب کنم و تو بري بشيني توش. بعد با دستاي کوچولوت شلپ شلپ آب بازي کني . و شيلنگ آبو بکشي . يه خرده با کف هاي شامپو بازي کني . دوباره پا ميشي از وان مي ياي بيرون مي خواي بري در حمام رو ببندي و در بازي کني .( ديگه حرفه تخصصي ات اين در بازي شده) . خلاصه کلي خودتو خسته مي کني . مي خوام بيارمت بيرون از وان نمي ذاري و پاهاتو محکم فشار مي دي کف وان و خودتو خم مي کني که يعني مي خوام بنشينم . از حوله ت خوشت مي ياد. تا يه ده دقيقه مي ذارم با حوله ت و کلاهش بازي کني بعد بهت لباس مي پ...
6 مرداد 1392
1